آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره

آرنیکا گل همیشه بهارم

آرنیکای انگلیسی دان

ظهرها ساعت یک یه کارتون در شبکه mbc3 نشون می ده که خیلی دوست داری اسمش BO ON THE GO قبلا عاشق DOAR         بودی ولی حالا اینو بیشتر دوست داری این کارتون به زبان انگلیسی پخش می شه و از بچه ها می خواد بدواند یا بپرند یا دستشونو بگیرن بالا مثلا می گه STRECH YOUR HAND TO CATCH A KEY  شما هم همین کار و می کنی خیلی برام جالب بود که می فهمی چی میگه و اینکار و انجام می دی  باید عکس این کار و بگیرم توی سایتت بزارم ...
22 مهر 1391

هیجده ماهگی

هیجده ماهگیت مبارک پنجشنبه بیست مهر ١٨ ماهگیت تمام شد و شدی یکسال و نیمه در ضمن عروسی خاله الهام هم بود بسیار دختر خوش اخلاقی بودی از اینکه  آرایش کرده بودم خیلی خوشت آمده بود با رضایتمندی لبخند می زدی   از جو عروسی و بزن و برقص هم خوشت آمده بود    از اولش فهمیدم باهات مشکل نخواهم داشت کلی هم خندیدی در راه برگشت هم کلی توی ماشین با بابایی صحبت می کردی و می خندیدی انگار داشتی براش تعریف میکردی   آخر هرماه کارهای جدیدی انجام می دی مثلا این ماه خودت دستتو می زاری زمین و بلندی می شی فکر می کنم چند روز پیش وقتی داشتی بلند می شدی یه علی ...
22 مهر 1391

آرنیکای کتاب خوان

دخترم هم زمان چند تا کتاب با هم می خونه  البته حواسش به تبلیغای تلویزیون هم هست که خدایی نکرده نی نی نشون نده خانم از دستش در بره نتونه براش ابراز احساسات کنه  اینجا هم فهمیده دارم عکس ازش می گیرم چشماشو بسته منتظر فلش ...
21 مهر 1391

آرنیکا و جوراباش

سلام گلم امروز تصمیم گرفتم یکم بهت سخت بگیرم عزیزم آخه کاری بد زیاد می کنی و بعد منو نگاه می کنی منتظر عکس العمل منی تازگی وقتی می خوایم غذا بخوریم شروع به جیغ و داد می کنی که من غذا نمی خورم شما هم غذا نخورید وقتی می آم نازت می کنم بیشتر جیغ می کشی من هم دیگه بهت محل نمی زارم یواش یواش آروم می شی جوراب و کفش هم نمیذاری پات کنم شبا هم وقتی سرد می شه نمیذاری چیزی روت بندازم امروز جوراباتو پات کردم کلی ابراز نارضایتی کردی و جیغ کشیدی خیلی برام سخته ولی تحمل کردم وقتی می ریم بیرون حاضر نیستی حتی یه قدم برداری درصورتی که بچه های کوچیک تر ازتو خودشون راه می رن کالسکه هم که سوار نمی شی بیرون بردنت برام خیلی سخته فعلا با جوراب پا کردن شروع ...
13 مهر 1391

گل خوشبو

  چه بوی خوبی می دی عزیزتر از جانم بوی بهشت عطر تنت عالیه عالی اولها حسش نمی کردم ولی حالا عاشقشم این روزها بابایی که می خواد بره  حموم می ری پشت در در می زنی داد می زنی جیغ می زنی که در وا کن منم بیام بابایی هم شروع می کنه باهات حرف زدن تا سرگرمشی که اونهم سبک خودشو داره ااااییی اااایی بو ا بو ا تو هم دقیقا همینها رو براش تکرار می کنی و یواش یواش از اونجا دور می شی تا یه نی نی می بینی صداتو نازک می کنی براش حرف می زنی اگه توی تلویزیون باشه به من نگاه می کنی یعنی تو هم ببین اگه تو کتاب باشه دولا می شی و بوسش می کنی اولین بار ده ماهه بودی  یه عکس توی روزنامه بود گفتم آرنیکا نی نی رو بوس باور...
13 مهر 1391

یادی از گذشته -4

عکس های ده تا دوازده ماهگی در ادامه عيد امسال با حضور تو قشنگتر بود يازده ماهگی اولین عید و اولین سفره هفت سین دوازده ماهگی تعطیلات عید سال 1390 در شمال شیرین کاری آرنیکا ...
10 مهر 1391

ماه در مي آد كه چي بشه

سلام قشنگم هر وقت كه منتظر بابا هستيم و بابا دير مي كنه مي برمت توي بالكن تا يه كم سرگرم شي از اون بالا هر چي مي بينم برات توضيح ميدم آرنيكا ببين ماشين رفت آقا رفت چند روز پيش ماه هم تو آسمون بود آرنيكا ماه ماه ، ماه كو مامان ؟ تو هم با دست نشون دادي امروز هم بردمت تو بالكن ديدم داري مي گي ماه ماه و با دستت ماه نشون مي دي كلي خوشحال شدم و برات شعر ماه در مي آد رو خوندم زنگ زدم براي بابا تعريف كردم بابا اومد رفتيم خريد توي ماشين نشستيم هي بي قراري كردي كه زودتر پياده شي بعد يه دفعه ساكت شدي و دوباره گفتي ماه ماه با دستت ماه نشون دادي هي به ماه نگاه كردي و رفتي تو فكر   اینروزها خیلی استرس واکسنتو دارم خدا بخیر کنه طا...
6 مهر 1391

وصف وصف نشدني ها

عزيزم يا بقول خودت عزززززييييز از لحظاتي مي نويسم كه دلم نمي خواهد هيچوقت از يادم بره. وقتي كه از راه رفتن ذوق مي كني و دستات و باز ميكني و مي خندي و با جيغ خودتتو توي بغلم مي اندازي چقدر قيافت خوشگل و ديدنيه دلم مي خواد اون لحظه رو قابش كنم يا وقتي رو كه خوابت مي ياد و شير مي خوري توي خواب وبيداري يه دفعه شروع ميكني به آواز خوندن ،موقعه جارو برقي كشيدن كه ديگه از صدا ش نمي ترسي وشروع مي كني با صداي بلند حرف زدن وداد كشيدن انگار كه مي خواي با جارو برقي مسابقه بزاري بگی صدای من بلندتر منم كيف مي كنم از شنيدن صدات دلم مي خواد ساعتها به صدات گوش بدم خيلي دوست دارم عشقم   ...
3 مهر 1391

کتابخونه آرنیکایی

تعطیلات عید یه سر به هایپر زدیم و اولین کتابتو از اونجا برات خریدیم اون موقع یازده ماهت بود آنقدر از کتابه خوشت اومد که بقیه جلداشو هم برات خریدیم هر وقت برات می خوندمشون هر جا بودی خودتو می رسوندی  و روی پاهات وامیستادی تا بهتر عکساشو تماشا کنی در ادامه کتابهای آرنیکا این کتابها و برج قورباغه و کارتهای بن بن بن را هم از تیراژه تاتی ها ، نخودها ، بچه های جینگیلی و گربه من ناز نازیه را هم از شهر کتاب مرکزی   ...
1 مهر 1391